شهریار استاد سهل و ممتنع سرایی بود
به گزارش مجله 10 از 10، سرویس ادبیات خبرنگاران - شهرزاد شیدا، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی: شهریار استاد مسلم غزل سنتی ایران زمین و شعرش برای همه ایرانیان موجب آرامش و تسکین است.
شیوه شاعری او چنان سهل و ممتنع است که هر کسی از ظن خود با آن یار می گردد و پس از اندک انسی، به دام عشقش گرفتار. کمتر کسی چون شهریار در شاعری به درجات کمال و تمام می رسد و اقبال خاص و عام می یابد. به همین سبب، شهریاری ملک سخن را شایسته است و شعرش هم جوار اشعار بزرگان شعر و ادب پارسی نشسته.
عاشقانه هایش یادآور اشعار سعدی، پر از سوز و گداز است و نوآوری هایش، چشم اندازی از غزل های بی بدیل یگانه شاعر شیراز؛ شعر استاد، وزین است و نوای کلامش دلنشین. در آوای لطیف شعرش طبعی ظریف دارد و مهارت او در انتخاب موسیقی اشعارش، غیرقابل توصیف است.
شهریار در عین اینکه وام دار شعر ناب پیشینیان بود و توانایی وی در پایبندی به اصول مستحکم شعر دری، آشکار، اما همچنان فرزند زمان خویش بود و در به کارگیری مضامین و الفاظ روزگار خود نیز توانمند و هوشیار؛ تا جایی که مضمون اشعارش در نمایش زندگی و محیط اجتماعی او آیینه ای تمام قد و ظرافت او در انتخاب واژگان و الفاظ عامیانه معاصرانش بی حد است. بیانش همانند حریر و روایتش روان و بی نظیر و شعرش در صورت و معنا، قابل تقدیر است.
به راستی که بن مایه های شعر شهریار، مجموعه ای از حکمت و معرفت است و آموختن از محضر دیوانش، ساده و بی احتیاج از هر رنج و زحمت و در حقیقت، درس صداقت و انسانیت را از صمیم دلش آموخته و به زیبایی در کنه کلامش آمیخته بود.
شهریار هم عاشقی دلداده بود و هم عارفی آزاده؛ هم واله و شیدای قامت یار و رسوایی در انتظار و هم پیرو و مرید ائمه اطهار و مجذوبی شب زنده دار بود.
ساز عشق است و به دل، هر زخم پیکان زخمه ای است / گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
بی شک، با رفتن شهریار، ملک سخن بی اعتبار و دل های ادب دوستان، داغدار شد. استاد ابوالقاسم شیدا در سوگ شهریار چه خوش سروده است:
ماه شهریور به سوگ شهریار
چشم مشتاقان او شد اشکبار
آن یگانه شهریار ملک عشق
جاودانه پاسدار ملک عشق
قبله گاه عاشقان ایوان او
بزمگاه شاعران دیوان او
مهر تابان بود اما ای دریغ
عاقبت گشت پنهان زیر میغ
عالمی در سوگ او ماتم گرفت
درد و داغش عالم و آدم گرفت
از فراق آن یگانه اوستاد
غلغله در شهر اشعار اوفتاد
مثنوی دروازه دل باز کرد
زین مصیبت شکوه ها شروع کرد
چون قصیده قصه حرمان شنید
قامتش از غصه هجران خمید
شد غزل از داغ دل بی شور و حال
گرد غم بگرفت و زنگار ملال
قطعه بعد از وی به کنج غم نشست
پشت آمالش از این ماتم شکست
همچنان ترجیع با ترکیب بند
در رثایش نوحه خوانی ها نمایند
هم رباعی بی کس و بی سرپرست
چون دوبیتی ماند دستش روی دست
تا مسمط زین خبر مطلع گشت
رشته افکارش از سامان گذشت
شعر آزاد از غمش زار و نزار
سکته کرد و گشت سست و بی قرار
مستزاد افتاد بیمار و علیل
در کنار یار خود بحر طویل
بیت مفرد هم، چو این بلوا بدید
بعد از آن در کنج عزلت وا خزید
وه که اقلیم سخن شد سوت و کور
شهریارش خفت در دامان گور
ناله کن از دوری گل ناله کن
ای مصیبت دیده بلبل ناله کن
در خزان گلشن فضل و کمال
هرچه می خواهی ز سوز دل بنال
چندی آن نی از نیستان شد جدا
بازگشت آخر به باغ کبریا
از قفس مرغ بهشتی وارهید
آشیان در جنت الماوی گزید
می توان در مرگ آن استاد گفت
پیکر فضل و ادب در خاک خفت
قرن ها باید که مام روزگار
آورد اعجوبه ای چون او به بار
از پی حسن ختام این مقال
بشنوید از مثنوی سحری حلال:
توضیح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
شرمساری بس مرا زین گفت خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران