شنای پروانه؛ فیلمی که پایش روی زمین است خبرنگاران
به گزارش مجله 10 از 10، محمد کارت، فیمساز جوانی ست که سال ها در در سینمای مستند کار نموده. این عقبه به او یاری نموده تا نسبت پررنگ و جدی تری با واقعیت داشته باشد. شنای پروانه بیش از هر چیز مدیون تجربه زیسته محمد کارت، و شناخت او از آدم های جنوب شهری و حاشیه نشین است. به عبارت دیگر شناخت واقعیت.
گروه فرهنگ و هنر خبرنگاران- فردین آریش؛ مشکل بسیاری از فیلم ها و فیلمسازان ایرانی انقطاع از واقعیت است. نتیجه آنکه با عده ای فیلمساز محفلی، با زیست هایی نحیف و مستقل از جامعه طرفیم که معلوم نیست در کجای این سرزمین و در چه زمانی زندگی نموده اند که تا این حد بی ربط از مردم و زمانه شان هستند.
آن ها تصور می نمایند به مدد تخیل می توانند بی احتیاج از واقعیت دست به فراوری بزنند و اثر درخوری بسازند، حال آنکه تخیل مستقل از واقعیت نیست، بلکه ادامه واقعیت است. آنچه مستقل از واقعیت است، توهم است. از این گذشته، واقعیت به اندازه کافی تناور و مملو از ایده ها و سوژه ها و موقعیت های دراماتیک و ناب هست. باید به جای انزوا و گریز از واقعیت، به استقبال آن رفت.
محمد کارت، فیمساز جوانی ست که سال ها در در سینمای مستند کار نموده. این عقبه به او یاری نموده تا نسبت پررنگ و جدی تری با واقعیت داشته باشد. در سینمای مستند الزام به واقعیت بیشتر به چشم می خورد و فیلمساز ناگزیر از پایبندی به واقعیت است. این وجه تمایز و برگ برنده کارت، در اولین فیلم بلند سینمایی او هم نیز مشهود است.
شنای پروانه بیش از هر چیز مدیون تجربه زیسته محمد کارت، و شناخت او از آدم های جنوب شهری و حاشیه نشین است. به عبارت دیگر شناخت واقعیت. شناختی که در جزئیات بکار گرفته شده در تصاویر و موقعیت ها، جنس و نوع دیالوگ ها که اندازه دهن شخصیت هاست و بیرون نمی زند، و به طور کلی، در همه فیلم مشهود است. نتیجه اینکه شنای پروانه با اینکه به اندازه کافی تلخ است، اما آزاردهنده و سیاه نیست. اگزوتیک هم نمی گردد و حد نگه می دارد.
شنای پروانه ریتم خوبی دارد؛ و این بیش از هر چیز به خاطر فیلمنامه است. آن طور که رابرت مک کی در کتاب مهم و خواندنی خود داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی می گوید: در یک داستان خوب، پیشروی صحنه ها و سکانس ها همراه با افزایش سرعت است. ما در حرکت به سمت نقاط اوج پرده ها، از ریتم و تمپو استفاده می کنیم تا صحنه ها را بتدریج کوتاه تر و تحرک درون آن ها را بتدریج سریعتر نماییم. تعلق یک صحنه به نقطه اوج به معنی کوتاه و انفجاری بودن آن نیست بلکه به این معناست که در آن تغییری بنیادی به وقوع می پیوندد.
به عبارت دیگر، این طول صحنه هاست، که ریتم را مشخص می نماید و در شنای پروانه، تعدد موقعیت ها و جابجایی کاراکتر اصلی -در راستای کشف معمای فیلمی که باعث مرگ پروانه شده- فیلم را پیش می برد و اجازه خستگی به مخاطب نمی دهد.
شنای پروانه فیلم شخصیت هم هست. ما جابجا و به وفور تنهایی ها و غم و سرگشتی درونی حجت -جواد عزتی- را در طول فیلم شاهدیم. لحظه ای هست که روی سکوی توی حیاط خانه پدری نشسته و بدنش به یک سو کج شده. در خود غرق است و از غمی بی نهایت سرشار. خودش را مسئول مرگ پروانه می داند و دارد از درون خودش را می خورد.
همه این حس ها به لطف بازی درونی و خوب جواد عزتی برای مخاطب ساخته می گردد. به نظرم از بازی شلوغ و اُوراَکت امیر آقایی -هاشم- کار به مراتب سخت تر و پیچیده تری را انجام داده که در جشنواره فجر آن طور که حقش بود دیده نشد. از نقش و بازی پدر خانواده هم نباید غافل شد. شخصیتی سمپاتیک و مهربان با یک بازی ساده -گویی فاصله ای بین نقش و بازیگر وجود ندارد- که در خاطر می ماند.
با این وجود شنای پروانه فیلم درخشانی نیست. نحوه گره گشایی و برملا شدن معمای فیلم کمی ساده سازی شده است و می توانست منطق و شکل بهتری داشته باشد. شخصیت پردازی هاشم هم می توانست کیفیت بهتری داشته باشد و واکاوی دقیق تری از او بدست می داد. اما تا همین جا هم با فیلم خوبی طرفیم که می توان در قحطی سینمای بی مسأله و اخته ایران از تماشایش لذت برد و امیدوار به فیلم بعدی فیلمساز جوانش بود.
منبع: خبرگزاری دانشجو